آنقدر آزردهام او را، که در خلوت خویشم نیز آسایش ندارم: چشمها را به هر سو که میگردانم، چهرهی اوست که خیره بر من مینگرد.
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزودزنهار از این بیابان وین راه بی نهایتدر ان شب سیاهم گم گشت راه مقصوداز گوشه ای برون ای ای کوکب هدایت(حافظ)
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بی نهایت
در ان شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه ای برون ای ای کوکب هدایت(حافظ)