۴۸

هنوز یک ساعت نشده که رسیدم خونه، امّا دلم برات تنگه مسافرت. چرا انقدر کم پیش می‌آی؟

دلم می‌خواست مسافرتی که با دوست‌ها و دوست‌جون رفته بودم سه چهار روز دیگه ادامه پیدا می‌کرد!

۴۷

خیلی حسّ بدیه که حتّی نتونی بشینیده دقیقه بیش‌تر از اون‌چیزی که مجبوری بیدار بمونی. خیلی حسّ بدیه که دلت بخواد چشمات رو باز نگه‌داری و نتونی! اعصاب خوردکنه! نمی‌خوام! :(