آزردن یک دوست از آزردن کسی که نمیشناسی خیلی راحتتره. هرچی اون دوست رو بیشتر دوست داشته باشی که خب، تبعاً راحتتر هم میتونی دلش رو بشکنی.
امّا چیزی که نمیفهمم، اینه که با این همه ادّعا و این همه منم منم کردن، چهطور تونستی اینکارو باهاش بکنی؟ یا چهطور بعد از این که این کارو کردی باهاش تونستی توی روش نگاه کنی؟ چهطور تونستی باز هم وقتی که دیدیش کاری کنی که در شرف گریه کردن قرار بگیره؟ چهطور تونستی به خودت اجازه بدی؟
شاید باید همهی این اتّفاقات رخ میداد تا بفهمم که خیلی کمتر از اونی هستم که ادّعاش رو دارم ...