چند روزی است قرار ندارم انگار ... چند روزی است که فکر کاری که کردهام رهایم نمیکند. چند وقتی است که انگار همهی آزاری که بر تو روا داشتهام مقابل چشمانم به نمایش درمیآیند و انگار در عالم خواب هم دیگر امانی نیست ... زنهار میخواهم از این رنجش، که مرا شبانهروز در فکر همهی این چند وقته نگاه میدارد و هر شب خوابهایم را به رنگات در میآورد.
گاه با خود میاندیشم که چه بیطاقتم من، که چهقدر زود تابم بیتاب میشود و چه زود دارم از خودم خسته میشوم ...
یه سر بزن